طی سده اخیر با تبدیلشدن توده جوامع به کارگرانِ هر روزه، تحولات عمیقی در زندگی انسان ایجاد شده است. منظور از کارگر در اینجا تنها کارکنان کارخانهها نیستند، کارمندانی که صبح تا عصر پشت میزی مینشینند و همۀ دیگرانی که تمام وقت مفید زندگی خود را مشغول مشاغلی هستند که دنیای امروز بدینگونه اقتضا نموده است هم مدنظر هستند. انسانِ امروز دیگر مانند گذشته وقتی برای ساختن خانه خود ندارد، همانطور هم وقت زیادی برای آمادهکردن غذای خود ندارد. به این ترتیب عده خاصی مسئول برآوردهکردن این نیازهای اولیه شده و این موضوع از یک طرف باعث افت کیفیت برای سود بیشترِ تولیدکنندگانی بوده که چون برای خود نمیسازند، نگران کیفیت تولیدات خود نیستند و از طرف دیگر به یکسانسازی صنعتیِ سریع، ساده و بیهویت انجامیده است. به این ترتیب هم بناها و شهرهای ما اصالت خود را از دست دادهاند و هم تا حدودی خوراک ما؛ درحالیکه زمانی هر دوی اینها تجلیات غنی فرهنگها بودهاند.
مکتبهای مادر در آشپزی را تحت سه عنوان آشپزی ایرانی، چینی، و رومی دستهبندی میکنند. آشپزی ایرانی مانند فرش، معماری، عرفان و ادبیات ایرانی هنری بوده است بسیار پیشرفته که در طول تاریخِ خود به صورت مکتب مادرِ آشپزی ملتهای مسلمان و شبه قاره هند درآمده و حتی به واسطه تسلط طولانی اعراب مسلمان در اسپانیا، و داد و ستد با ایتالیا، در آشپزیِ جنوب اروپا هم نفوذ کرده است. از آنجا که آشپزی همواره با هنرهای دیگر ملازم است، همچنانکه آشپزی ایرانی را مکتب مادرِ آشپزی هندی و ترکی و عربی دانستهاند، تأثیرات و مشابهت در معماری ایرانی با معماری هند و عثمانی نیز آشکار است.
آشپزی عالی در بیشتر جوامع ابتدا در دربار پادشاهان و خانههای اشراف پرورانده شده و سپس در لایههای پایینتر جامعه گسترش یافته است. هرچند آشپزی ایرانی مانند فرش ایرانی هنری است تودهای، اما پس از ورود اسلام به ایران، اعراب که بیشتر با توده مردم سر و کار داشتند و آیینهای زندگی شهری و روستایی را از آنها یاد میگرفتند، آشپزی ایرانی را به دربار خلفای عباسی بردند. انعکاس این رویدادها را در معماری هم میتوان مشاهده نمود. پیش از اسلام شاهان که خوراکی متفاوت از تودهها داشتند و بیشتر شامل گوشت شکار و مواد کمیاب بود، غالبا به ساختن مکانهای خاص از جمله کاخهایشان مبادرت داشتند، اما در دوران بعد معماری خانهها و شهرها همگام با آشپزی به پیش میرود که آثار آن همچنان باقیست.
از طرف دیگر با نگاهی به محتوا و مفهوم روشهای آشپزی و معماری میتوان ظهور فرهنگ هر ملت را در هر دوی این هنرها مشاهده نمود. در ژاپن بسیاری از مواد خوراکی به صورت خام یا نیمپز خورده میشوند، درحالیکه در آشپزی ایرانی پختن، دمکردن، و جاافتادن مفاهیم مهمی هستند. آیا این موضوع با پرکار بودن معماری سنتی ایران و سادگی معماری و فضاسازی ژاپنی بیارتباط است؟ در آشپزی چینی مواد به صورت اصلی و طبیعی نگه داشته میشوند و سعی میشود مزه و عطر هیچ مادهای بر دیگری سایه نیندازد. همچنین آشپز چینی مواد را خرد میکند تا هنگام خوردنِ غذا نیازی به خردکردنِ آنها نباشد. آیا این موارد با ایجاد فضاهای خانه چینی به صورت مجزا که نیاز به خرد کردن یک فضا برای ایجاد فضاهای دیگر را از بین برده و نیز تکتک فضاها را دورادور یک حیاط، جداگانه عرضه میدارد مشابهت دارد؟
در فرانسه در معماری فضاهای عمومی و در آشپزیِ عالی یا رسمی، لاکچری و صحنهآرایی ملموس و مشهود است. استفاده از مواد غذایی تازه و مختص هر فصل، و اختصاص مدت زمان کوتاه و دقیقی برای طبخ هر ماده جهت دستیابی به اصیلترین طعم، یادآور بافتهای شهری دست نخورده و اصیل اروپاست. اما استفاده از تنها یکی از چهار ادویه در هر غذای فرانسوی -که ریشه در آشپزی ایتالیایی دارد- با کدام جنبه از معماری آنها در ارتباط است؟
قطعاً آشپزی اقوام از جهت مواد مصرفی، روش پخت، مزه، عطر و منظره (رنگ و شکل و ترکیببندی غذا هنگامِ سِرو) ریشه در تاریخ و فرهنگ جوامع داشته و دارای مفهوم و بیان بوده و با معماری و شهرسازی آن بوم بیارتباط نیست. اما این موضوع چندان مورد بررسی قرار نگرفته و ضمناً هر روز امکان دسترسی به این میراث اصیل کمتر شده و پیوند ما با آن کمرنگتر.
اسمون ریسمون به هم بتفتن اینجا معنادار می شه