گلنار نریمانی، پژوهشگر دکتری دانشگاه هنر تهران

در تاریخِ امر والا از لونگینوس تا مندلسزون، فلاسفه و اندیشمندان بسیاری بحث از والایی را یا ذیل تأملاتشان درباره‌ی فن بلاغت و سخنوری، یا در نسبت با نوشتار ادبی و یا در چارچوب آنچه امروزه نظریه‌ی زیباشناسی‌اش می‌نامیم مطرح کرده‌اند.

در این نشست برآنیم با استمداد از نمونه‌های آثار هنری ضمن مرور تاریخچه‌ی امر والا از دوران باستان تا کانت بر نظریه‌ی امر والای موزس مندلسزون، فیلسوف آلمانی همعصر کانت، توجه ویژه‌ای شود؛ نخست، بدان سبب که مندلسزون چهره‌ای تأثیرگذار در تاریخ نظریه‌های امر والا اما اغلب مغفول بوده، سپس به سبب بداعت‌ها و ویژگی‌های نوی نظریه‌‌ی امر والای خود مندلسزون است.

امر والا با تأکید بر نظریه مندلسزون

در بیست و هشتمین کارگاه نظریه‌های نو به تاریخ دوشنبه 25 تیرماه 1397 خانم گلنار نریمانی – پژوهشگر دکتری دانشگاه هنر تهران – با رویکردی متدولوژیک به امر والا از نگاه موزس  مندلسزون – فیلسوف آلمانی همعصر کانت – پرداختند. ایشان ابتدا با اشاره به مثال 11 سپتامبر به عنوان تجربه‌ای از امر والا اهمیت آن را آشکار نمودند. سپس خلاصه‌ای از تاریخ امر والا تا مندلسزون را مطرح کرده و در نهایت بر خود مندلسزون متمرکز شدند.

تاریخ امر والا از قرن اول میلادی با رساله‌ی لونگینوس خطیب و متفکر یونانی با عنوان درباره‌ی والایی آغاز می‌شود. لونگینوس والایی در سخن را منوط و محدود به کاربست تمهیدات یا صناعات ادبی نمی‌دانست و بر برخورداری از افکار والا تأکید داشت. افکار والا به معنی بهره‌مندی از منش والا در زندگی است. این رساله حدود شانزده قرن به فراموشی سپرده شد اما در قرن 17 میلادی نیکولا بوالو  آن را به فرانسه  ترجمه کرد و بدین ترتیب امر والا بار دیگر احیا شد.

ادموند برک متفکر بریتانیایی یکی از مهم‌ترین رسالات درباره‌ی امر والا و امر زیبا در زیبا‌شناسی قرن هجدهم را به نگارش درآورده است. برک در رساله‌ی کاوشی درباره‌ی منشأ تصورتمان از امر والا و امر زیبا تمایزی دقیق میان امر زیبا و امر والا می‌گذارد. رویکرد برک در تقابل با دیگر اندیشمندان بریتانیایی قرن هجدهم مانند شفتسبری و الیسون است که  امر والا را در امتداد و مکمل امر زیبا می‌دیدند. از سوی دیگر برک بر این باور است که تجربه والایی ربطی به شناخت و درک کمال عین ندارد و اساساً تجربه‌ای است   درآمیخته با هراس. برک تجربه انسان‌ها را به دو دسته لذت یا الم تقسیم می‌نماید. تجربه‌ی امر والا نزد برک نوعی لذت آمیخته با هراس  است،  با مفهوم قدرت نسبتی مستقیم  دارد و نهایتاً با صیانت نفس مرتبط است. رویکرد برک  عمیقاً مبتنی بر دریافت حسی است. در واقع تجربه‌ی امر والا تجربه‌ای است که به‌واسطه‌ی آن می توانیم از عینی هراس داشته باشیم و در عین حال از آن لذت ببریم.

رساله برک بر مندلسزون که نگرش فلسفی لایب‌نیتسی-وُلفی دارد، تاثیر مهمی داشته است. مندلسزون اغلب از جهت سهمی که در پیونددادن الهیات یهودی با  فلسفه‌ی آلمانی قرن هجدهم داشته است  مورد توجه قرار گرفته و زیبایی‌شناسی یا استتیک مندلسزون اغلب نادیده گرفته شده است. درصورتی که زیبایی‌شناسی وی هم  بر کانت تاثیر داشته و هم حلقه واسط بین زیبایی‌شناسی آلمانی و بریتانیایی است.

مندلسزون از سال 1755 تا 1763 به طور خاص به زیبایی‌شناسی توجه داشته و هدف اصلی‌اش نجات سنت عقل‌گرای زیبایی‌شناسی از تهدیدهای جنبش طوفان و طغیان و رویکرد تجربه‌گرایی بوده است. براساس رویکرد لایب‌نیتسی-وُلفی دستاوردهای شناخت ممکن سلسله‌مراتبی دارد که براساس آن،  ادراک حسی کمترین ارزش شناختی و شناخت عقلی بیشترین ارزش را دارند. به همین دلیل زیبایی که در حوزه ادارک حسی قرار می‌گیرد،  قادر نیست بر اساس تعریف مندلسزون، در مقام پیرو دو فیلسوف یادشده، به شناخت واضح و متمایز دست یابد.

 زیبایی پدیده‌ای حسی و  شناخت حاصل از آن در معرض تغییر است. ماهیت گذرا و موقتی ادراک حسی و زیبایی، مندلسزون را ناچار می‌سازد تا تمایزی دقیق میان امر زیبا و شناخت عقلانیبگذارد. در نظر مندلسزون، وقتی زیبایی را ادراک می‌کنیم درواقع کمالی از آن عین را تجربه می‌کنیم.  از این قرار، تجربه‌ی زیبایی در چارچوب اندیشه‌ی مندلسزون با  قلمرو عقل پیوند دارد.

مندلسزون پیوند بین تجربه‌ی زیبایی‌شناختی با مفهوم کمال را در تمام دوره‌های فکری خود، حتی بعد از آشنایی با رساه‌ی برک نیز حفظ کرد. تاکید مندلسزون بیشتر بر لذتی است که درک کمال هنر و امر زیبا در انسان ایجاد می‌کند. به باور مندلسزون زیبایی عبارت است از درک وحدت کثرات ادراک حسی و درک کمال موجود در عین. مندلسزون پس از آشنایی با رساله‌ی برک، در مواجهه با امر والا و امر زیبا، تغییرات در نظریه‌های خود داد. طبق این تغییر مندلسزون مفهوم کمال را نه صرفاً مفهومی ابژکتیو که سوبژکتیو نیز در نظر می‌گیرد. در مواجهه با زیبایی‌شناسی بریتانیایی، مندلسزون دو مفهوم احساس یا عاطفه و نبوغ را به سنت زیبایی‌شناسی آلمانی نیز معرفی کرد. او همچنین مفهوم بی‌ علاقگی را هم از زیبایی‌شناسی بریتانیایی گرفته و به زیبایی‌شناسی آلمانی جهتی تجربی و روانشناختی بخشید.

یکی از جنبه‌های مهم نظریه‌ی زیبایی‌شناسی مندلسزون تاکیدش بر احساسات آمیخته است. او بر این باور است که والا جذاب اما از بسیاری جهات آزاردهنده است. احساس یا عاطفه‌ای که در مواجهه با امر والا انگیخته می‌شود درواقع نوعی احساس ستایش است. تمامی این احساسات در روح در می‌آمیزند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و مبدل به  تأثری واحد می‌شوند که آن را ستایش می‌نامیم. پس امر والا کمال حسی در هنر است که می‌تواند ستایش را برانگیزاند. منشأ این ستایش آگاهی‌یافتن ناگهانی از کمالی در عین است که ما انتظار آن را نداریم و تجربه‌ی امر والا عبارت است از لذت ناشی از ستایش همین کمال.

 مندلسزون امر والا را یک زیبایی خارق‌العاده می‌داند. عین والا لازم نیست به یک معنای واحد کامل یا ناقص باشد، یا نیازی نیست به نحوی عرضه شود که نقص را پیش چشم آورد. مندلسزون در دوره‌ی دوم تأملاتش درباره‌ی زیبایی‌شناسی  دیگر صرفاً کمال را نوعی وحدت در کثرت تلقی نکرده و آن را نوعی تعلق داشتن به همدیگر تلقی می‌کند. بنابراین والایی اعیانی که ظاهرا نیازی به کمال حسی ندارند در گرو درک این اصل است که آنها به نحوی از انحا یک نوع قانون‌مندی و نظم طبیعت را آشکار نمایند. الم یا ناخوشایندی مربوط به تأمل در اعیان والا در ضعف خودمان ریشه دارد به همین سبب این اعیان لذتی وصف‌ناپذیر در ما ایجاد می‌کند که جانمان هرگز از آن پر نمی‌شود.

در پایان باید اشاره کرد مندلسزون در عین حال که به سنت عقل‌گرایانه زیباشناسی آلمانی پایبند است، سعی می‌کند آن وجوه حسی و فیزیکی مواجهه با امر والا را که از سنت بریتانیایی گرفته وارد چارچوب اندیشه‌ی خود کند و وجه شناختی‌ این تجربه  را هرچند که پایین‌تر از مرتبه شناختی عقلانی باشد نیز حفظ کند. مندلسزون نقشی اساسی در معرفی سنت زیبایی‌شناسی بریتانیایی در یک قلمرو فکری کاملاً متفاوت از آن یعنی سنت آلمانی داشت و در عین حال تلاش  می‌کرد مبانی فلسفی خود را که ریشه در سنت لایب‌نیتسی-ولفی داشت حفظ کند.  

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *